سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از معنى لا حول و لا قوة إلاّ باللّه از او پرسیدند ، فرمود : ] با وجود خدا ما را بر چیزى اختیار نماند و چیزى نداریم جز آنچه او ما را مالک آن گرداند . پس چون ما را مالک چیزى کرد که خود بدان سزاوارتر است تکلیفى بر عهده‏مان گذاشته و چون آن را از ما گرفت تکلیف خود را از ما برداشته . [نهج البلاغه]

وب نوشت های کودک فهیم

من و خواهر و بابایم  در خانه ممد فرنگیز خانم اینا مهمانی می باشیم. از وقتی بابای ممد پژو 200 خورده ای خریده است، بابایم با او دشمن می باشد و این مجلس آشتی کنان می باشد. ماهواره ممد اینا روشن می باشد. یک آقایی که سبیلش از کادر بیرون می باشد یک نفس داد می زند. او به همه فحش می دهد و ما می فهمیم که او در جهان آدم می باشد. آقای سبیل از مردم می خواهد که تجمعات غیر قانونی بکنند و انتخابات را تهدید کنند.

خواهرم و خواهر ممد تصمیم گرفته اند برای آژادی و اینها تجمع بکنند. من هم خیلی آزادی دوست می  دارم ولی مادربزرگم می گوید: « آزادی میدان بزرگی و شلوغی می باشد که جیب آدم را می زنند و بچه های فسقلی را می دزدند!» بابایم می گوید: «جوگیر نشوید» ولی بابای ممد می گوید: « حاضر شوید برویم» و به بابایم زبان درازی می کند! خواهر ممد به مدت نیم ساعت جلوی آینه خودش را نقاشی می کند. بابایم می گوید: «اصولا نقاشی نقش مهمی در آزادی دارد!»

بابایم می گوید: « آن طرف تجمع قانونی می باشد که شعارهای خوب خوب می دهند.» ولی بابای ممد می گوید: «ماهواره گفته تجمع قانونی حال نمی دهد!».

ما راهی تجمعات غیر قانونی می شویم. اینجا آدم ها روبه روی هم ایستاده اند و به هم شعار می دهند. یک طرفی ها می گویند: «آزادی اندیشه، آزادی اندیشه« ولی روبه رویی ها می گویند: «نمیشه، نمیشه» من نمی دانم آزادی اندیشه چه می باشد. یک دانشجوی چم بادمجانی می گوید:« یعنی اینکه هر کس بتواند در کنار چماق و کف گرگی فشاری ها زندگی مسالمت آمیزی داشته باشد!» خواهرم می گوید: « یعنی هر کس بتواند آزادانه پوستر دنیل به دیوارش بکوبد!» بابایم می گوید: « یعنی هر کس بتواند آزادانه بابای ممد را بزند!» بابای ممد برای خودش بالا و پایین می پرد و شعار می دهد: «سلطان علی پروین!» اندیشه او کلا آزاد می باشد!

خواهرم می گوید روبه رویی ها گروه فشار می باشند. بابای ممد هم به آن ها می پیوندد تا بابایم را فشار دهد. اوضاع شلوغ پلوغ می باشد و خیلی بزن بزن می شود. فشاری ها با چماق انیشه ای ها را نصیحت می کنند، آن ها قانونی و غیر قانونی را با هم هم فشار می دهند که نحو وظیفه شان احسن باشد!

مبارزه به جاهای حساسی رسیده است. من که خودم خیلی فیلم جکی چان دیده ام، ران یک نفر را گاز می گیرم و خیلی فشار می دهم...

خواهرم می گوید:« پاشو...پاشو! باز خواب بد دیدی؟» او در حالی که بالش را از دهان من خارج می کند، می گوید: «چقدر گفتم پای ماهواره ممد اینا نشین، شب خواب بد می بینی!»

من خیلی گیجگول می باشم. مادر بزرگم داد می زند:« چرا بالش گران قیمت را تکه پاره کردی؟» من نمی دانم مادر بزرگم کی می خواهد بداند رسیدن به آزادی هزینه دارد!




::: چهارشنبه 86/10/12::: ساعت 9:37 عصر