من مشکلات روحی می باشم. برای همین قلمم ضعیف می باشد. اکنون که قلم در دستانم گرفته ام و با سلام خدمت خانم معلم خیلی عزیزم. انشای خود را درباره اینکه پس سفر با هفاپیما چه می باشد آغاز می کنم. ما راهی دوردست ها می باشیم. بابایم می گوید هفاپیما خیلی خوب می باشد. می تواند آدم را زود به جاهای دور ببرد. من فکر می کنم مادرم باید با این چیزی خیلی دور شد که نتونست برگردد. آخه بابایم می گوید:«مادرت در آسمان ها می باشد». اول که سوار هفاپیما شدیم یک خانومی ما را به صندلی های مان برد. خواهرم کنار پنجره نشست و عمویم کنارش. من را هم کنار راهرو. پدر و مادر بزرگ هم سر پنجره گیسو گیس کشی می باشند. یک آقایی که نسبتا متشخص می باشد برای ما شکلک در می آورد تا بخندیم. بعد از کلی شکلک آقا نسبتا متشخص با صدایی خانومی می گوید:«کمربندها را ببنید».
ما در آسمان می باشیم. خواهرم کلی ذوق می باشد و خانومی که دایره می باشد که جلوی من نشسته است و حالش بد می باشد. مهمان دار اون رو با خودش به جلو می برد. ما در توریست کلاس می باشیم. من هم همراه آن ها راهی فرست کلاس می باشیم. صندلی های اینجا خیلی بهتر می باشد و انقدر همه در دهن هم نمی باشند. بعد از یک مدتی که خانوم دایره حالش بد تر می شود خانوم مهمان دار او را به قسمت جلویی می برد. آن جا صندلی نمی باشد بلکه تخت می باشد. خانوم مهمان دار به من می گوید بچه جان اینجا بیزنست کلاس می باشد و تو نباید اینجا باشی.
حال خانوم دایره بد می باشد. خانوم مهماندار می گوید ایشان تمام کرده می باشند. من فکری می باشم که چرا او تمام کرده ولی ما نکرده ایم. ما که هنوز در آسمان می باشیم.
و اما نتیجه گیری که که خودتان گفتید پنج نمره دارد، این که توریست کلاس برای این می باشد ما همدیگر را دوست بداریم و محکم در آغوش هم باشیم و فرست کلاس برای این می باشد که اگه کسی حالش بد باشد آن جا ببرندش تا حالش بهتر شود. اگر هم حالش خوب نشد و به قول خانوم مهمان دار تمام کرد به بیزنست کلاس انتقالش دهند تا آنجا درازش کنند تا بعد.
ببخشید قلمم ضعیف بود چون من عاشق می باشم و حوصله ندارم. روند نوشتن هم از دستم در می باشد. پس کمی تحمل باشید تا با کفش های جق جغه ایم راه بیفتم.